جرم باوفایی
من به جرم باوفایی این چنین تنها شدم ،
چون ندارم همدمی بازیچه ی دلها شدم
موضوعات مرتبط: عکس
ادامه مطلب
من به جرم باوفایی این چنین تنها شدم ،
چون ندارم همدمی بازیچه ی دلها شدم
به امید روزی که همه عاشقای دنیا دست معشوقشونو بگیرن ودر کنار هم خوشبختی رو احساس کنن
ادبیات عشق
جذاب ترین کلمه : آشنائی
متین ترین کلمه : دوستی
آرام بخش ترین کلمه : محیت
پاک ترین کلمه : وجدان
تلخ ترین کلمه : تنهائی
زشت ترین کلمه : خیانت
سخت ترین کلمه جدائی
و زیباترین کلمه : تو
قـــــلــــبـــ عزیزم
مـــرا بـه خاطـــر احســــاســــات کوچک و حقــیرم
که خـــیانت های بــی پـــــایـــــان
باعثـــــ شــکســـتن تو شــــده اســــت
را ببخش
خـــــــــیانتـــــــ کـــــــار
نـــــــابـــــود کنـــنــــدh قلــــــــب
و
دلـــــشکـسته اســـــــــتــــــ
نـــــمی خواهم به جز من دوست دار دیگری باشی
برای لحـــــــظه ای حتی کنار دیگری باشی
نـــــمی خواهم صفای خـنـــده ات را دیگری بیند
نـــــــمی خواهم کـــسی نامش به لبهای تو بشیند
نــــــــمی خواهم کسی نـــــامش به لبــــــهای تو بنشیند
نــــــمی خواهم به جز من بگیرد دســـتـت تو دســــتی
نــــمی خواهم کــسی یارت شود در این راه هستی
نــــــــمی خواهم میان ما جدایی سایه اندازد
نــــــمی خواهم خیال دیگری بنیان عـــشــق مااندازد
1000بار900جمله ی عاشقانه را در 800 جای مختلف به 700 زبان و با 600 شکل پیش 500نفر طرح کردم و400 تای آن ها 300 جمله را به 200 زبان در 100 برگ ترجمه کردند90 تای آن ها را در 80 روز روزی 70 دفعه برای خودم نوشتم60 تای آن ها را آموختم50 بار 40روز روزی 30 دفعه تکرار کردم 20 بار 10 سوال به مدت 9 روز تکرار کردم به 8 سوال 7بار 6جواب دادم در فاصله ی 5روز دارای 4بار 3جا در مدت 2 روز تو را دیدم و عاشقانه نگاهت کردم تا روزی برسد که من یک بار بگویم
دوستت دارم
خودت را تصور کن هر که درکش بیش ، دردش بیشتر...!
بی او
شاید بفهمی چه کشیدم
بی تو..
نقاش نیستم ولی
تمام لحظه های بی تو بودن را
درد می کشم
...
خیلی سخته به کسی فکر کنی که داره به کس دیگه ای فکر میکنه
.
.
.
تو توی خیالت داری با اون زندگی میکنی ولی اون توی واقعیت با یکی دیگه
خدایــــا ؛ کسی را که قسمـــت کس دیگریست، سر راهمان قرار نـــده !
تا شبهای دلتنگیــش برای ما باشد ، و روزهای خوشــش برای دیـگری ....!!
من زانو هایم را در آغوش کشیده بودم...
وقتی تو برای آغوش دیگری
زانو زده بودی...
اینقدر خودت رو نگیر … !
اینقدر با تکبر و غرور با آدم حرف نزن … !
وقتی کسی به تو ابراز علاقه کرد …
فکر نکن که فوق العاده ای !!!
شاید اون کم توقعه …
به سلطان حقيقتها فراموشت نخواهم کرد،
تو تنها شعله اي هستي که خاموشت نخواهم کرد.
بـــــــــه چشمان دل انگیز تو سوگند
بــــــــــه لبهای هوس ریز تو ســوگند
بـــــــــــه انـدام چــوگـــلبرگ سپیدت
بـــــــه لبخندت،به اندوهت،امـیدت
به لبخندت که چون لبخند گلــهاست
به رخسارت که چون مهتاب زیباست
به گلهای بهار و عشق و هســــــتی
بــه آن قــــــران که آن را می پرستی
قســــــــــم ای نازنین تا زنده هستم
تو را دوست دارم می پرستم
گل من خبر نداری دل گلدونت ميگيره اگر پژمرده بشی گلدونت برات ميميره گل من نگوکه اونجا دل تو برام ميگيره گل من نگو شکستی گلدونت برات ميميره
تا کدوم ستاره دنبال تو باشم تا کجا ی خبر از حال تو باشم مگه میشه از تو دل برید و دل کند بگو میخوام تا ابد مال تو باشم
؟ پسر جواب داد : نه ! پرسيد : آيا دلت مي خواد تا ابد با من بموني؟ گفت :نه ! سپس پرسيد : اگر ترکت کنم گريه مي کني ؟ و بار ديگر تکرار کرد : نه ! دختر خيلي ناراحت شد .... وقتي براي آخرين لحظه با چشماني که پر از اشک بود به پسر نگاه کرد ..... پسر دست هايش را گرفت و گفت : تو قشنگ نيستي بلکه زيبايي .... من نمي خواهم تا ابد با تو باشم بلکه من نياز دارم که تا ابد با تو باشم و اگر تو روزي مرا ترک کني ... گريه نمي کنم .. مي ميرم
هميشه ابر ها ميبارن
ولي
آدما عاشق ستاره ها ميشن
نامرديي اون همه اشكو به يه چشمك فروختن....
خدايا به كدامين گناه اينگونه مجازات ميشم؟؟؟
دستانم بوي گل ميدادند
مرا به جرم چيدن گل محكوم كردند
اما
هيچ كس نفهميد كه شايد گل كاشته ام؟؟؟
زیر پایم را زود خالی کردی . سلام پر مهرت را باور کنم.یا پاشیدن زهر خیانتت را نمی بخشمت به خاطر تمام خنده هایی که از صورتم گرفتی ، به خاطر تمام غم هایی که بر صورتم نشاندی ، نمی بخشمت به خاطر دلی که برایم شکستی ، به خاطر احساسی که برایم پر پر کردی ، نمی بخشمت به خاطر زخمی که با خیانت بر وجودم تا ابد نشاندی ،
رمـز عاشـقی ...
تو آیا عاشقی کردی بفهمی عشق یعنی چه؟
تو آیا با شقایق بودهای گاهی؟
نشستی پای اشکِ شمعِ گریان تا سحر یک شب؟
عمریست غم و درد نشانم داده
در آتش سینه اش امانم داده
رنجور ترین درخت باغش هستم
هر بار مرا دیده تکانم داده
امشب دلم از آمدنت سرشار است /
فانوس به دست کوچه دیدار است
آنگونه تو را در انتظارم که اگر /
این چشم بخوابد ، آن یکی بیدار است
حرفی نزنی طاقت جنجال ندارم
بدجور شکسته ست دلم حال ندارم
درهای قفس باز و دلم عاشق پرواز
از حس پریدن پر و بال ندارم
یک لحظه سکوت کرد و حرفش را خورد
بغضی نفس و گلوی او را آزرد
می خواست که عشق را نمایان نکند
اشک آمد و باز آبرویش را برد
ای اشک دوباره در دلم درد شدی
تا دیده ی من رسیدی و سرد شدی
از کودکی ام هر آنزمان خواستمت
گفتند دگر گریه نکن مرد شدی
ما را همه ره ز کوی بد نامی باد
وز سوختگان بهره ی ما خامی باد
نا کامی ما چو هست کام دل دوست
کام دل ما همیشه ناکامی باد