نفس

توی این دنیا هرکسی داره یه چیزی می کشه؛
یکی"درد" می کشه؛
یکی"زجر" می کشه؛
یکی"نقاشی" می کشه؛
یکی"سیگار" می کشه؛

یکی"داد" می کشه؛
یکی"سوت" می کشه؛
یکی"ناز" می کشه؛
یکی"تریاک" می کشه؛
...
خلاصه میون این همه کشیدنـــــــی
مـ ـ ـ ـن
فقط می خوام
نفس
بکشم..



موضوعات مرتبط: شعر
[ دو شنبه 30 بهمن 1391 ] [ 14:52 ] [ بهار ]
[ ]

سهراب

 

 

توکُجایی سُهرابـــ.... ...

 

آبـــ را گِل کَردَند ....

چِشم ها را بَستَند و چه با دِل کَردَنــد...

 

صَبرکُنــ سُهرابــــ ......

. گُفته بودی قایِقی خواهَمــ ساختـــ ...

 

 

دور خواهَم شُد ازاینـــ خاکِ غَریبـــ

 

قایِقَتــ جا دارَد....

 

مَنَمــ از هَمهَمه یِ اَهلِ زَمینــ  دِلگیــــرَم ........

 



موضوعات مرتبط: عاشقانه
[ دو شنبه 30 بهمن 1391 ] [ 14:52 ] [ بهار ]
[ ]

فریاد.............

 

هیچکس به سکوت آدم نمیرسه ،

همه منتظرن به فریاد آدم برسن........







موضوعات مرتبط: عکس
[ دو شنبه 30 بهمن 1391 ] [ 14:52 ] [ بهار ]
[ ]

مرا ببخش

 

 

 


هر گاه صدای جدیدی سلام میکند

تپش قلب می گیرم !

من دیگر کشش خداحافظی ندارم

مرا ببخش

که جواب سلامت را نمی دهم !

 

 

 



موضوعات مرتبط: عاشقانهشعر
[ جمعه 20 بهمن 1391 ] [ 11:0 ] [ بهار ]
[ ]

آخرای پاییزه .....

آخرای پاییزه ..... به جای شمردن جوجه ها!
بشمریم دل هایی رو که بدست آوردیم،

دل هایی رو که رنجوندیم!!
بشماریم اشک هایی رو که پاک کردیم،

اشک هایی رو که درآوردیم!!
بشماریم دست های نیازی که گرفتیم،
دست هایی رو که پس زدیم!!
بشماریم خطاهایی که بخشیدیم،
خطاهایی¬ که هنوز به یاد داریم!!
بشماریم محبت هایی که جبران کردیم،
محبت هایی که هنوز بدهکاریم!!
بشماریم دوستت دارم هایی که گفتیم،
دوستت دارم هایی که تو قلبمون جا گذاشتیم

 



موضوعات مرتبط: شعر
[ جمعه 20 بهمن 1391 ] [ 10:57 ] [ بهار ]
[ ]

دوست دارم

 

یادته یه روز بهت گفتم دوست دارم ،میمونم تا ابد من باهات

یادمه گرفتی دستامو آروم تو گوشم گفتی منم میمونم همیشه به پات

دست کشیدم رو موهات سر گذاشتم رو شونه هات اشکی نداشتم بریزم ،

گفتم بهت عاشقتم اگه بخوای با یه اشاره جونمم میدم برات

گفتی تو نفسی همه کسی خدا تورو هدیه داده ،خیره شدم به اون چشات

یه شبنم ناز و قشنگ سر خورد از گوشه چشمتو رفت رو گونه نازتو جون داد رو لبات

یه لحظه لرزید تن من ،حرفیرو که باید میگفتم رو نگه داشته بودم

ولی زدم ،گفتم بهت میشم ستاره تو آسمونت میشم ماه میتابم من به شبات

ولی الان من موندمو قاب چشات ،یه صندلی که خالیه هنوز هم هستم چشم به رات

نگفته بودی خیلی زود ،برمیگردی پیش خدات

شدی ستاره گفتی تو خواب ،هستم توی آسمونات ،شدم یه عاشق بی جون خسته شدم از بی وفاییات

اخه خدا چرا این عاشقا نمیرسن به همدیگه حتی توی قصه هات؟

چرا نداره زمونه چشم دیدن عاشقارو ؟چرا میریزه بیخودی خون بی گناهارو؟

 کاش که منم میمردم میرفتم تو آسمون ،میدیدم عشقمو میگفتم بهش دیدی آخر شدم



موضوعات مرتبط: شعر
[ جمعه 20 بهمن 1391 ] [ 10:51 ] [ بهار ]
[ ]